شهیدان زنده اند

شهیدان زنده اند

ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
بایگانی

ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی):

ـ‌ بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است.

ـ پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحناه و فداه) مهدی موعود عزیز یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.

ـ شما جوانان بسیجی و سپاهی و جوانان مؤمن آگاهی را با احساس مسئولیت و شور و شعور همراه کردید.

ـ نیروهای نظامی و بسیجی ما مؤمن و با اخلاصند و به عنوان پشتوانه‌ای که هیچ خدشه‌ای در آن راه ندارد, محسوب می‌شوند.

ـ انکار بسیج, انکار بزرگترین ضرورت و مصلحت برای کشور است.

ـ اگر بسیج در دوران پس از جنگ نبود و اگر امروز هم نباشد, کمیت این انقلاب و این نظام واهمة حرکتهای سازندة این کشور لنگ است.

ـ انکار بسیج و بی‌احترامی به آن یا نابخردانه است یا خائنانه است.

ـ تا وقتی که این کشور و این ملت به امنیت احتیاج دارد, به نیروهای بسیج, به انگیزة بسیح به سازماندهی بسیجی و به عشق و ایمان بسیجی احتیاج است.

ـ فرزندان بسیحی‌ام با حضور خود در هر صحنه‌ای که لازم است دشمنان زبون را مرعوب و منکوب سازند.

ـ بسیج, یعنی نیروی کارآمد کشور برای همة میدانها

ـ همه جا چیزی شبیه بسیج هست, تنها به این درخشندگی, به این فراگیری, به این زیبایی, به این فداکاری, من در جایی سراغ ندارم.

ـ این فداکاری را , من در جایی سراغ ندارم.

ـ نیروی عظیم بسیج مردمی است, این بسیج در همة قشرها هست.

ـ بسیج, اختصاص به یک منطقة جغرافیایی ویک منطقة انسانی و طبقاتی و قشری ندارد, همه جا هست.

ـ ایمان عاشقانه, ایمان عمیق, ایمان توأم با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است باعث درخشان شدن بسیج شد.

ـ دانشجوی بسیجی دشمن کمین گرفته را از یاد نمی‌برد و غافلانه خو و دانشگاه و کشورش را به دست تطاول دشمن نمی‌سپرد.

ـ بسیاری از پیشرفتهای کشور مرهون تفکر بسیجی است.

ـ هریک از آحاد قشرهای مختلف جامعه که دارای روحیة حساس مسئولیت و ایمان باشد, بسیجی است.

ـ بسیاری از پیشرفتها و موفقیتهای نظام اسلامی در عرصه‌های مختلف مرهون تفکر و میل بسیجی است.

ـ بسیجی یعنی علی که تمام وجودش وقف اسلام بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۳ ، ۰۶:۰۱
لرستانی حیدری


ولایت فقیه ، مقاله ای مختصر درباره ولایت فقیه ( ولایت فقیه،حکومت اسلامی )


معنای فقیه :
فقیه یعنی کسی که در احکام فرعی و برنامه های عملی دین اسلام از تجربه و تخصّص کافی برخوردار است .و قدرت استخراج احکام شرعی و قوانین اسلامی را از منابع آن دارد .

معنای ولایت :
ولایت به معنای سرپرستی و تصدّی امر است که در مورد شیء یا اشیاء ، شخص یا اشخاص تحقّق می یابد ، و معنای دیگری مثل دوستی و نصرت دارد که آنها نیز بی مناسبت با معنای تصدّی نیستند . سرپرستی فرزند برای پدر نوعی ولایت است ، امّا مفهوم ولایت در رابطه با جامعه همان حکومت است و شخص حاکم را ولی مسلمین یا ولی امر می نامند .

اهمیّت ولایت :
واژه ولی ، ولایت و دیگر مشتقات آن 233 بار در قرآن به کار رفته ، مانند آیۀ زیر :
« ای کسانی که ایمان آورده اید ، خدا را اطاعت کنید و از فرستادۀ او و اولی الامر ( صاحبان امرتان ) اطاعت نمایید » ( نساء – آیۀ 59 )
روایت : امام باقر علیه السّلام فرمود اسلام بر پنج چیز بناء شده است : بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت صحابۀ حضرت پرسید کدام یک از این پنج چیز برتر است ؟ فرمود ولایت برتر است . زیرا کلید چهار چیز دیگر می باشد ، و ولی بر آنها راهنمایی می کند . ( ولایت فقیه جلد 1 صفحه 13 )

خصوصیّات ولی فقیه : 1
- فقیه بودن 2- عدالت و تقوا 3- تدبیر 4- شجاعت

مفهوم ولایت مطلقه :
فقها ، اقسام ولایت را که نام می برند ، محدودۀ هر یک را مشخص میسازند ، مثلاً ولایت پدر بر دختر در امر ازدواج ، ولایت وصی یا قیّم شرعی بر صغار و ... ولی هنگامی که ولایت فقیه را مطرح می کنند ، دامنۀ آن را گسترده تر دانسته و در تمامی ابعاد سیاست مداری و مصالح عمومی مسلمانان و ملّت که بسیار پر دامنه است میدانند . بنا براین ولایت فقیه مانند دیگر ولایت ها محدود و یک بعدی نیست بلکه در رابطه با تمامی احکام اسلام و تمامی مصالح امّت می باشد .

حکم ولی فقیه :
بازگشت ولایت فقیه به ولایت فقه و عدل و تدبیر است ، یعنی شخصیّت حقوقی فقیه است که بر مردم حکومت می کند نه شخصیّت حقیقی او . و به تعبیر دیگر حکم خداست که بر مردم حکومت می کند نه شخص فقیه . لذا در روایات اهل بیت علیهم السّلام ردّ حکم فقیه ردّ حکم خدا و موجب شرک به خدا دانسته شده . ( وسائل الشیعه جلد 18 صفحه 99 )

انواع حکومت :
۱- حکومت فرد بر مردم ( استبدادی ، سلطنتی )
۲- اقلیّت ناچیز بر اکثریّت ( سوسیالیستی ، کمونیستی ، حزب بر مردم )
3- اکثریّت بر اقلیّت ، دموکراسی ، انتخابات
4- حکومت انبیاء : حکومت خدا بر مردم ، ولایت انبیاء با اجازۀ خداست .
در حکومت دموکراتیک وضع قوانین بر اساس خواست مردم است ( شراب مجاز می شود ، گاو پرستی محترم می شود و ...)
ولی در حکومت انبیاء قوانین بر اساس خواست خداوند متعال و نیازهای حقیقی و فطری مردم است اگر چه بر خلاف هوس آنها باشد .
« و چه بسا چیز ها که شما از آن کراهت دارید در حالی که خیرتان در آن است و چه بسا چیزها که شما دوست میدارید در حالی که شرّ شما در آن است و خدا خیر و شرّ شما را میداند و شما نمی دانید » ( بقره – آیۀ 216 )
پیامبر اکرم صلّ الله علیه و آله فرمودند :ای بندگان خدا ، شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب ، مصلحت بیماران به دست طبیب است نه چیزی که مریض می خواهد و نسبت به آن اظهار تمایل می کند ، تسلیم امر الهی شوید تا به گروه نجات یافتگان بپیوندید . ( مجموعه ورام جلد 2 ) . ولایت و حکومت فقیه از نوع چهارم یعنی حکومت انبیاء است .


دلایل عقلی ولایت فقیه :
1-تمام احکام الهی و دستورات اسلامی اعم از سیاسی ، عبادی ، قضایی ، اجرایی ، اجتماعی و اقتصادی و ...که در زمان حضور ائمه اطهار علیهم السّلام باقی بوده ، در زمان غیبت بلکه تا قیام قیامت باقی است ، زیرا که شریعت پیامبر آخرین دین و کاملترین دین است ، و بقاء و حفظ و اجرای این دستورات همان گونه که برای بعد از وفات پیامبر (ص) مستلزم وجود امام و مقام امامت بوده ، در زمان غیبت نیز مستلزم حکومت و ولایتی است که آن دستورات را از دستبرد اجانب و تغییر ، حفظ و در جامعه اجرا نماید .

امام صادق علیه السلام : حلالُ مُحَمَّدٍ (ص) حلالٌ ابداً الی یَومِ القیامت ، و حَرامُهُ حَرامٌ اَبَداً اِلی یَومِ القیامَت ( کافی باب بدعت )
2-در آیات قرآنی و روایات اهل بیت علیهم السّلام و فتاوای فقها ، مراجعه به حاکمان طاغوت برای احقاق حق ، و رفع مخاصمه ممنوع و حرام دانسته شده و این مساله تا آن حد اهمیّت دارد که اگر شخصی مدّعی ، مالش را به واسطۀ حکم حاکم طاغوت از خصمش بگیرد تصرّف در آن مال حرام خواهد بود . ( وسائل جلد 8 صفحه 99 )
3- برای حاکم در حکومت اسلامی دو شرط مهمّ فقاهت و عدالت مقرّر شده که اگر شخصی واجد آن شرایط نباشد حقّ رهبری امّت اسلامی را نخواهد داشت ، و اگر بدون این شرایط زمام امور مسلمین را در دست بگیرد به عنوان حاکم طاغوت شناخته میشود .
4- خداوند برای هدایت انسانها و جلوگیری از هرج و مرج و حفظ حقوق مستضعفین و ردّ ظلم ظالمین و تبیین احکام الهی و اجرای آن در جوامع بشری ، انبیاء و سپس اولیاء را فرستاده و رهبری آنان و وجوب اطاعت از آنها را به مردم خبر داده است . عیناً همان مساله در زمان غیبت متصوّر است ، چرا که خداوند امّت اسلامی را در زمان غیبت به حال خود وانگذاشته و آنان را به صورت هرج و مرج به جان هم نینداخته و همچون طعمه ای به دست گرگان اجانب نسپرده است ، بلکه قطعاً برای رهبری آنان فکری شده ، وگرنه در نتیجۀ آن هرج و مرج و مهمل گذاشتن نابودی امّت اسلامی قطعی خواهد بود و این موضوع نه با بقای تکلیف سازگار است و نه با حکمت خدای حکیم مطابقت دارد .
5-حفظ سرزمین های اسلامی از تجاوز متجاوزین و تهاجم بیگانگان از مهمترین واجبات شمرده شده (جهاد) و حفظ آنها نیز بدون حکومت و نظم و انسجام میسّر نخواهد بود .
6- لزوم همراهی قضاوت با حکومت :
الف) در ثبوت منصب فتوا و قضاوت برای فقهاء در زمان غیبت ( بر اساس دستورات اسلامی ) کسی تردید نکرده و همگان بر این امر متّفقند
ب) قضاوت هم در مسائل خُرد (مثل مسائل خانوادگی) است هم در مسائل کلان کشور که نیاز به حکومت و تشکیلات دارد .
ج) حکم قاضی باید پشتوانۀ اجرایی داشته باشد تا ارزشمند شود .

کتابهای مرجع : 1- تحقیقی پیرامون ولایت فقیه ( حبیب الله طاهری )
2- ولایت فقیه ( محمّد هادی معرفت )
بر گرفته از سایت گفتمان دینی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۸
لرستانی حیدری


 

پیام مقام معظم رهبری در خصوص ۹ دی

مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى - که شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۰
لرستانی حیدری

عشق یعنی دل سپردن در الست

 

از می وصل الهی مستِ مست


عشق یعنی ذکر ناموس خدا


یا علی گفتن به زیر دست و پا


عشق یعنی جلوه صبر خدا


شرم ایوب نبی از مرتضی


عشق بر دلداده فرمان می‌دهد


عاشق جان داده را جان می‌دهد


عشق باعث شد که دل سامان گرفت


پشت درب خانه زهرا جان گرفت


عشق یعنی انقلاب فاطمه


از کبودی چشم تار فاطمه


عشق یعنی عشق ناب فاطمه


بیت الاحزان خراب فاطمه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۲:۲۷
لرستانی حیدری

هر شهیدی برا خانواده اش عزیزه و جای خالیش حس میشه. ولی بعضی از شهدا هستند که جای خالی شون بیشتر برا خانواده ملموسه. در نظر بگیرین پدر ومادری بعد چند سال صاحب یک فرزند میشن و کلی فکر و آرزو برا عزیزشون میکنن. تو خاطراتشون فکر برپا کردن عروسی و تولد نوه ها و .... می پرورونن ولی همه ی خاطرات فقط تو ذهنشون می مونه و نمی تونه بروز پیدا کنه. تو این سفر آخری مشهد از طریق یکی از دوستان با شهیدی آشنا شدم که این چنین ویژگی رو داشت.... شهید ابوالفضل جلاییان. خیلی توضیح لازم نیست. گوشه هایی از زندگی این شهید بزگوار رو به قلم همون دوستمون بخونین و فقط یادمون باشه چقدر خانواده ها عزیزشون و امیدشون رو فدا کردند تا من، تو، خانواده مون، ایران و دین و نظاممون بمونه؛ یادمون نره که مدیونشونیم...شهید ابوالفضل جلاییان - قافله شهداء سر مزار باهاش  آشنا شدم. توی صدای گریه اش یه دنیا خاطره سبز، یه عالم بوی دلتنگی و اندازه لحظه های یک جوانی تمام شده تصویر شمع سوخته دیده میشد.پس از مدتی گریه، به سختی جرعه ها ی بغضش را می چکاند توی جام ترک خورده دلش و ساکت به نقطه ای خیره می شد. اما دوباره با شنیدن صدای مداحی و حسین حسین عده ای از جوانهای همسن و سال پسرش انگار یکدفعه یاد چیزی افتاده باشد صدای گریه اش نوای یکدست بچه ها را می شکافت. با دیدن اسم "ابوالفضل" روی سنگ مزار آرام کنار دلی شکسته نشستم و فاتحه ای هدیه کردم . با اینکه می دانستم در خلوت آن دو نامحرمم؛ حسی من را با او همصحبت کرد. - همین یک پسر رو داشتید؟ با صدای لرزانی گفت: همین یک بچه رو... روز تولد آقا امام رضا (ع) نوزاد پاکی هدیه شد به خانواده جلائیان. اولین هدیه خدا به یک پدر و مادر آن هم در روز میلاد ولی نعمت و پناه همه ایرانیها. آنها به شکرانه این نعمت، اسمش را گذاشتند "محمد رضا". اما شب ششم تولدش عنایت آقا امام رضا(ع) چهره مستقیم به خودش گرفت و مادر در رویای صادقه ای خودش را به همراه نوزاد پنج روزه اش در کنار ضریح مطهر آقا در حال زیارت دید. ناگهان وجود مقدس و پر هیبتی در کنار ضریح ظاهر شدند که شال سبزی به کمر داشتند و نورانیت مطلقی درچهره. مادر سلام عرض کرد و جواب شنید.آقا دستشان را بلند کردند و سه بار فرمودند که"اسم نوزاد را بگذارید ابوالفضل."مادر از طنین آن صدای ملکوتی بر خود لرزید و بیدار شد. صبح همان شب مادر بزرگ نوزاد، به منزلشان آمد و از خوابی گفت که شب گذشته دیده بود. خواب آقا امام رضا(ع) که سه بار فرموده بودند: اسم این نوزاد ابوالفضل است... ودو رؤیای صادقه در یک شب. و اینگونه نام ابوالفضل هدیه شد به ابوالفضل. آن هم مستقیماً از طرف خود حضرت رضا(ع). ابوالفضل نامیده شد تا یک عَلم برای یاری حسین زهرا(س) بردارد... تا یک مَشک پر از آب حیات برای سیراب کردن تشنگان حقیقت ببرد.... تا یک دنیا وفا و غیرت، آواره بیابان های خاکی اش کند.... و... تا یک فرات، فراق و دلتنگی با خروش خاطرات زلالش همدم لحظه های پیری و تنهایی مادرشود! چهار ماهه بود که پدرش فوت کرد. مادر جوان، نوزادش را برداشت و رفت به خانه پدری اش. با وجود چند خواهر و برادر ازخودش کوچکتر و فشار اقتصادی روی دوش پدر، تصمیم گرفت خرج خود و بچه اش را در بیاورد. این کار را با خیاطی و دوخت و دوز برای مردم شروع کرد. اغلب تا نیمه شب و گاه تا نزدیک صبح مشغول بود.شهید ابوالفضل جلاییان - قافله شهدا ابوالفضل کوچک گاهی از خواب بیدار می شد، وقتی مادر را پای چرخ می دید دلش پر از غصه و غرور تازه شکفته اش پرپر می شد، می گفت: مادر دیگه برین بخوابین من چه طوری زحمتهای شما رو جبران کنم؟ درسهایش را کنار چرخ مادر می نوشت گاهی به دستهای مادر با دقت نگاه می کرد. یک بار که مادر به منزل همسایه برای روضه رفته بود وقتی برگشت با پارچه های ناتمامی مواجه شد که لبه اش دوخته شده بود. کار ابوالفضل بود. گفت که خواستم کار شما عقب نمونه و سفارش بموقع آماده بشه. از بچگی دعای کمیل های حرمش ترک نمی شد. خیلی حرم آقا رو دوست داشت. گاهی روزی دو – سه بار می رفت زیارت. خیلی هم کتاب می خوند. چون خیلی حرم آقا رو دوست داشت تمام کتابهایش رو پس از شهادتش به کتابخانه حضرت اهدا کردم . پس از اتمام دوره تربیت معلم برای تدریس به یکی از روستاهای قوچان فرستاده شد. روستای محرومی که مردمش از داشتن حمام هم محروم بودند. وضع بهداشتی و نظافت ظاهری بچه های کلاسش هم نامناسب بود. دست به کار شد و با تلاش و پیگیری زیاد موافقت جهاد سازندگی را برای ساخت گرمابه عمومی در آنجا جلب کرد بخشی از حقوقش را هم برای کمک هزینه ساخت حمام روستا اهدا کرد. الان سالهاست که اهالی، با خاطره ی کمکها و خدمتهای شهید زندگی می کنند و تابلوی گرمابه شهید ابوالفضل جلائیان زینت بخش روستایشان است. دوره امدادگری دیده بود. یک روز آمد روبری مادر نشست و گفت: مادر با چند تا از معلمان می خواهیم به جبهه اعزام شویم من به عنوان امدادگر می روم. گفتم: مادر جان خطرناکه. تو که می دانی من بجز تو کسی را ندارم! گفت: مادر اگر شما ناراضی باشی نمی روم، اما بدان که اگر مانع رفتنم شوی مثل حُر شدی که در روز عاشورا جلوی عبور کاروان امام حسین را گرفت و بعد پشیمان شد. شما هم بعدها پشیمان می شوی. این جمله اش تکان دهنده بود و دیگر مادر نتوانست مخالفت کند. در راه آهن موقع خداحافظی ازش خواستم که زود برگرده، قراره برای یکی از دخترهای فامیل انگشتر نشان ببریم. با لبخندی که دلم را لرزاند نگاهی  کرد و گفت: اگر پشت گوشَت را دیدی دامادی منم دیدی. و برای همیشه از من جدا شد. چند ساعت از تحویل سال 1363می گذشت اما ابوالفضل هنوز از حرم برنگشته بود. مادر که پس از فوت همسرش به خانه پدری اش برگشته بود، چشم به راه ورود پسرش بود. بالاخره آمد اما با حالی عجیب! پیراهنش از شدت گریه و ازدحام جمعیت، خیس از اشک و عرق بود.مادر نمی دانست که چه حاجت بزرگی چشمان ابوالفضل را در بهترین لحظات سال، ساعتها در درگاه امام رضا(ع) در التماس اجابت به اشک نشانده بود. پیشانی پسرش را بوسید و سال نو را به او تبریک گفت. از او خواست که لباسش را تعویض و با پیراهن نو به جمع بیاید اما ابوالفضل قبول نکرد و در جواب مادر گفت که می خواهد لباس تبرک شده درآستان رضوی به همان شکل بر تنش باشد و خشک بشود، و آن آخرین نوروز ابوالفضل در کنار مادر بود چون تیرماه همان سال کام  تشنه اش از می عنایت آقا لبریز شد و برات شهادت او در لحظه شروع آخرین بهار زندگیش در کنار ضریح قرب امام رضا(ع) به امضای ایشان رسید. شب بیست و یکم ماه رمضان مثل مولایش "فزت و رب الکعبه" سر داد و به آرزوش رسید ولی به دوستانش وصیت کرده بود که بعد از ماه مبارک بیارنش مشهد؛ تا برای روزه ی مادر، بخاطر بی تابی و ناراحتی مشکلی پیش نیاد. مادر اینطور ادامه می دهد: بعد از اینکه خبر شهادتش را آوردند رفتیم معراج تا برای آخرین بار ببینیمش. توی تابوت آروم گرفته بود و درست مثل بچگی هایش معصومانه خوابیده بود. یک تیر به پایش خورده بود و یه تیر به کمرش که از جلو بیرون آمده بود. یک تیر خلاصی هم به پایین گردنش زده بودند که مقداری هم از چشمش مجروح شده بود. انگار که یه لاله توی چشمش کاشته شده باشد... سرش را توی تابوت آوردم بالا تا صورتش را ببوسم، آب غسل چهره اش به دهانم ریخت که تا یک هفته بوی عطر و گلاب عجیبی در دهان و تمام وجودم حس میکردم. چند وقت بعد از شهادتش یکی از آشناها اومد پیشم و گفت: خواب دیده تعدادی از شهدا روی سکویی گرد هم حلقه زده اند و ابوالفضلم با لباس جبهه و مشک به دوش، براشون آب می ریزه و سقایی می کنه. ازش پرسیدم آقا ابوالفضل چیکار می کنی؟ گفت: چون اسمم ابوالفضل است، سقای بچه ها شده ام ... زیارت خانه خدا و حرم پیامبر(س) آرزویش بود. نرفته بود ولی می گفت: مامان نمیدانی زیارت حرم پیغمبر(ص) چه صفایی داره! ایام نزدیک به چهلم شهادتش اسمم برای سفر حج درآمد. نرفتم، می خواستم چهلمش مشهد باشم و براش یادبود بگیرم. سال بعدش به زیارت خانه خدا مشرف شدم. از همان لحظات اول سفر، بیاد حسرت ابوالفضل و جای خالی اش اشک میریختم و از شدت ناراحتی چیزی نمی خوردم. کاروان ما "مدینه اول "بود وقتی به مدینه رسیدیم انگار تمام  انتظار و آرزوی ابوالفضل ریخته شده بود توی دل من. برای رفتن به حرم پیامبر(ص) لحظه شماری می کردم. با دیدن گنبد و بارگاه نورانی و آرزوی ناکام ابوالفضل فریادی کشیدم و محکم زدم توی صورتم. شُرطه ی حرم با دیدن این صحنه و حساسیتی که به عقاید شیعیان دارند خشمگین به طرفم آمد و سیلی محکمی به گوشم زد و گفت که نباید بلند گریه کنی. با دل شکسته زیارت کردم و بعد هم به بقیع رفتیم. پشت میله های بقیع با گریه خوابم برد. دیدمش با لباسی سفید مثل لباس احرام. نورانی و بشّاش. گفت: مادر بلند شو چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ چرا غذا نمی خوری؟ من در این سفر همه جا با تو هستم و با تو زیارت می کنم. وقتی آن شرطه تو را زد من آنجا بودم و میخواستم بیام جلو و نگذارم ...من کنارت هستم مادر! با این حرفش خواست به من ثابت کنه که لحظه به لحظه با منه و همه چی رو می ببینه. وقتی بیدار شدم آرامش عجیبی پیدا کردم چون حضورش را لمس کرده بودم. در مکه هم شب اول که محرم شدیم،حاجی من آمد و باز از اتفاقات آن روز چیزهایی گفت که به همراهیش یقین پیدا کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۵
لرستانی حیدری

    

زندگی نامه سردار شهید خداکرم رجب پور ؛ فرمانده گردان امام سجاد (ع) تیپ44قمربنی هاشم (ع)

شهید خداکرم رجب پور : فرمانده گردان امام سجاد (ع) تیپ44قمربنی هاشم (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
سال 1338 در شهر «فرخشهر» کودکی بدنیا آمد که بعدها یکی از سرداران و قهرمانان ملی ایران شد .از دوران کودکی و دبستان بود که اطرافیان، رفتار و اخلاق او را متمایز از کودکان هم سال خود می‌دیدند. او همیشه جزء اولین کسانی بود که وارد مسجد امام حسین(ع) خرمشهر می‌شد و معمولاً آخرین نفری بود که از مسجد خارج می‌شد. انگار در مسجد آرامش می‌یافت.
دوران ابتدایی را در مدسه آصف سابق (شهید زاهدی) طی کرد. دوران راهنمایی را نیز با موفقیت در این شهر گذراند و وارد دوران دبیرستان شد. سال آخر دبیرستان را به دلیل مشکلات مالی و برای کمک به خانواده یکسال ترک تحصیل کرد و سال بعد ادامه تحصیل داد و دیپلم گرفت.
او در این دوران در کنار درس، کتابهای زیادی را مطالعه می‌کرد که یا از طرف حکومت شاه ممنوع بود یا به دلیل نوع محتوی، افراد خاصی آنها را مطالعه می‌کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۹
لرستانی حیدری