۰۷ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۵۸
لبخند به مرگ
گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ ؟
گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیتی نداری ؟ خندید ...
یعنی که همین بس است : لبخنــــد به مـــرگ ....
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
آخرین مطالب
- ۹۳/۱۱/۳۰شهید و شهادت
- ۹۳/۱۱/۲۸مقام شهید
- ۹۳/۱۱/۲۷هفت رکن شهادت در قرآن و تشیع
- ۹۳/۱۱/۲۷شهادت در احادیث
- ۹۳/۱۱/۲۶وصیت نامه شهید ابراهیم همت
- ۹۳/۱۱/۲۵خاطرات شهید همت
- ۹۳/۱۱/۲۵مقاله ای در مورد شهید همت قسمت (3)
- ۹۳/۱۱/۲۴مقاله ای در مورد شهید همت (قسمت 2)
- ۹۳/۱۱/۲۴مقاله ای در مورد شهید همت (قسمت 1)
- ۹۳/۱۱/۲۴فرازهایی از وصیت نامه 36 شهید
