|
|
گفتم که : چرا دشمنت افکند به مرگ ؟
گفتا که : چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که : وصیتی نداری ؟ خندید ...
یعنی که همین بس است : لبخنــــد به مـــرگ ....
خدایا های و هوی بهشت را میبینم چه غوغایی حسین به پیشواز یارانش آمده چه صحنهای فرشتگاه ندا دردهند که همرزمان ابراهیم همراهان موسی همدستان عیسی، همکیشان محمد، همسنگران علی، همسنگران حسین، همگامان خمینی از سنگر کربلا آمدهاند چه شکوهی! خدایا به محمد بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین بگو که خونش در رگها میجوشد. بگو که از آن خونها سروها رویید، ظالمان سروها را بریدند، اما باز هم سروها روییدند.
فرازی از وصیتنامه شهید حسین محزونیهآنها
چفیه داشتند...... من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا
بسیجی وار بجنگند...
من چادر می پوشم تا زهرایی
زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند
تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس
های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه
صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه
های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می
کردند وبه خدا می رسیدند
...
من با چادرم نماز می خوانم
تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را
می بستند ...
من وقتی چادر ی می بینم یاد
زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان سرخی خونشان را به
سیاهی چادرم امانت داده اند...
من چادرسیاهم را محکم می
پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم
می فروشی گفت: کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست دارم چون که او
هم خم است و هم می است و هم نی است
کاملا با ربط :یاد امام و شهدا دلو میبره کربلا...
ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﻗﺼﺎﺹ ﮐﻨﯽ .
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ )ﻉ ( ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﯽ؟
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﻣﻦ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺷﺘﺮ ﻭ ﺑﺰ ﻭ ... ﻫﺴﺘﻢ .
ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎﻳﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺪﺭ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﮐﺮﺩ،
ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺷﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺯﺩ ﻭ ﺷﺘﺮ ﻣﺮﺩ،
ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﺿﺮﺑﻪ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﻣﺮﺩ.
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﺑﺮ ﺗﻮ ﺣﺪ ﺭﺍ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﻴﮑﻨﻢ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﻫﻴﺪ.
ﭘﺪﺭﻡ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﻢ ﮔﻨﺠﯽ ﺑﺠﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ
ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﮑﺸﻴﺪ ﺁﻥ ﮔﻨﺞ ﺗﺒﺎﻩ ﻣﻴﺸﻪ،
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻫﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﺒﺎﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ .
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ )ﻉ ( ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﻨﺪ؟
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮدی ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ.
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ )ﻉ ( ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﺍﯼ ﺍﺑﺎﺫﺭ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﻴﮑﻨﯽ؟
ﺍﺑﻮﺫﺭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ. ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ
ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﺪ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﻴﮑﻨﻢ !
ﺍﺑﻮﺫﺭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﻣﻦ ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﺳﭙﺮﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺩﻭﻡ ﻭ ﺳﻮﻡ ...
ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺑﺎﺫﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺣﺪ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ ...
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﻐﺮﺏ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﺪ .
ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﺧﻴﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻴﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ
ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﮔﻨﺞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻫﺴﺘﻢ
ﺗﺎ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺣﺪ ﺭﺍ ﺟﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ . ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ )ﻉ ( ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :
ﭼﻪ ﭼﻴﺰﯼ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ "ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ " ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ ...
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻧﻴﻦ ﺍﺯ ﺍﺑﺎﺫﺭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺍﺑﻮﺫﺭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ " ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ " ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ
ﺭﻓﺖ ...
ﺍﻭﻻﺩ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﻴﻢ ... ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭼﺮﺍ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﻴﺘﺮﺳﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ " ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ " ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ ...
و ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻡطلب را به اشتراک گذاشتم ﺗﺎ ﻧﮕﻮﻳﻨﺪ "ﺩﻋﻮﺕ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ " ﺍﺯ
ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻓﺖ.
پاسخ این سوال را باید در تفسیر آیه 156 آل عمران و شش آیه بعد از آن جستجو کرد:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً، بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ""زنهار مپندارید که آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند. نه، بلکه زندهاند و نزد پروردگار خود روزى میخورند (سوره آل عمران آیه 169) » ، معلوم است که این زندگى یک زندگى خارجى و واقعى است نه ذهنى و فرضى.
مراد از حیات ، در آیه شریفه حیات حقیقى است نه صرف دل خوش کننده . با در نظر گرفتن اینکه قرآن کریم در چند مورد زندگى کافر را بعد از مردنش هلاکت و بوار خوانده و از آن جمله است: (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ، قوم خود را بدار هلاک وارد کردند) « سوره ابراهیم آیه 28» و آیاتى دیگر نظیر آن، مىفهمیم که منظور از حیات شهیدان، حیاتى سعیده است نه صرف حرف، حیاتى است که خداوند تنها مؤمنین را با آن احیاء مىکند، هم چنان که فرمود: (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ"" و بدرستى خانه آخرت تنها زندگى حقیقى است، اگر مىتوانستند بفهمند)، « سوره عنکبوت آیه 64»
قرآن نوعى خاص از زندگى را بیان مىکند به مردم مىگوید: واقعا زندهاند ولى شما درک نمىکنید. قرآن میگوید به شهداء اموات نگویید، آنها زندهاند و در نزد پروردگار مرزوقند و به آنها روزى مىرسد، نعمتها به آنها مىرسد که استفاده مىکنند؛ «فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ""شادمانند به آنچه خداوند از فضل خود به آنها عنایت کرده است"" وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ و دائما در صدد و در جستجو و طلب بشارتند درباره دوستانشان که هنوز به آنها ملحق نشدهاند» یعنى آنها دوستانى دارند که هنوز در این دنیا زنده هستند و [شهدا] همیشه منتظرند که کى این بشارت به آنها برسد که فلان دوست شما هم شهید شد و به شما ملحق خواهد شد.